یزدفردا :میرزا غلامحسین زارع یکی از شهروندان مهریزی که از طبع شعر هم برخوردار است در پاسخ به سوال خبرنگاریزدفردا که با چه کسانی مشورت می کردید؟ گفت : تنها مشاور من در زندگی مرحوم پدرم ابولقاسم بود.قریب به 30 سال با پدرم به مسافرت در شهرهای مختلف ایران می رفتم و به نصیحتهای او گوش می دادم و خود را ملزم به همفکری و مشورت با او در یک یک کارهایم می دانستم و تمام موفقیتهای بدست آورده را مدیون آن مرحوم هستم و با نقشه های پدرم بر مشکلات فائق می آمدم .
همچنین میرزا در پاسخ به سوال دیگر حبرنگاریزدفردا که چه توصیه ای به جوانان دارید؟ گفت : به جوانان توصیه می کنم که مشاوران اصلی خود را در زندگی پدر و مادر خود قرار دهند بویژه پسران از تجربیات پدران خود بهره گیرند .
همچنین از شعر الفبای نصیحت من نیز بهره گیرند .. این شعر در اصل نصیحت به فرزندان خودم می باشد که برایشان پندها را در این شعر گفتم
ولی به گونه ای برای تمام جوانان که فرزندان من می باشند می تواند استفاده گردد.
الفبای نصیحت را نوشتم
|
پیام از مسجد و دیر و کنشتم
|
الف:الا ای عارف دانا و باهوش
|
بکن حرف مرا چون حلقه برگوش
|
ب: بخرج و برج این عالم نظر کن
|
زبیکاری و ولگردی حذر کن
|
پ: پیاپی بگذرد سال از پی سال
|
دل خود را مکن مملو آمال
|
ت: توقع دارمت در کارو کردار
|
به غیر از یاد او چیزی مپندار
|
ث: ثریا گر به تسخیرت در آید
|
تو راماندن در این عالم نشاید
|
ج:جهان زان تو باشد گر درستی
|
وگر نه کمتر از آنی که هستی
|
چ: چکش بیجا مزن برآهن سرد
|
علاجش را نشاید درد بی درد
|
ح: حریفت را به نامردی میفکن
|
ولو باشد تو را دیرینه دشمن
|
خ: خدا را بین تو در آیینه ی دل
|
به هر جا رو کنی او داره منزل
|
د: دغل بازی مکن اما در این فن
|
ز استادی دغل بازان بیفکن
|
ذ: ذلیل خواب و خور گشتن چه بیجاست
|
بشر را کار و کوشش بس که زیباست
|
ر: رفاقت با کسی کن کز تو بهتر
|
بیندیشد به تدبیری نکوتر
|
ز: ز نیرنگ بسی زاهد مابان
|
مشو غافل مرو در بند شیطان
|
ژ: ژیان باش ای عزیزم مرد چون شیر
|
مکن هرگز ضعیفی را زمین گیر
|
س: سعادت گر چه اندر ازدواج است
|
به غفلت گر شود مشکل علاج است
|
ش: شراکت چون کنی با قوم و خویشت
|
گرو گان می دهی چندی ز ریشت
|
ص: صداقت از تو چون آوازه شهر
|
زنندت کوبه را هر روزه یک سر
|
ض: ضمانت گر کنی در سفته و چک
|
به میزانش برآور پول و مدرک
|
ط: طلبکاری مکن از ور شکسته
|
که او در هاله ای از غم نشسته
|
ظ:ظلمت و نفسی ار معنا بدانی
|
مقصر غیر خود کس را ندانی
|
ع: عجب تر از عجب دانی چه باشد
|
که مجرم محرم کاشانه باشد
|
غ: غرابت چون شود در قعر دریا
|
علاجش با فغان ناید محیا
|
ف: فریب مال و منصب گر خوری تو
|
به نابودی کشاند هستی تو
|
ق: قناعت ره گشای اقتصادت
|
در آن رمزی بشر را از سعادت
|
ک: کسی کز علم و دانش برتر آید
|
به هر مجمع در آید سرور آید
|
گ: گمان بد مبر هرگز کسی را
|
به طاووسی نظر کن کرکسی را
|
ل: لب از یاد خدا هر روزه بگشا
|
سپس کن کار خود را ترسیم و انشاء
|
م : مکن سرپیچی از امر خدایت
|
فزون مهرش زمادر از برایت
|
ن: نمیگویم که ترسو یا که خل باش
|
ولیکن در متانت مثل پل باش
|
و: ولی نعمت به هر نعمت خدا هست
|
نباید دل به امید کسان بست
|
ه: هزاران گفته را نادید ه پندار
|
به عقل و منطق و از دیده پندار
|
ی: یقینم میر غلام از بی سوادی
|
سخنها گفتی و معنا ندانی
|
شعر از میرغلام مهریزی -یزدفردا
|
برای آشنائی بیشتر با میرغلام می توانید به اخبار مرتبط مراجعه نمائید
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 27,ژانویه,2025